کارمای ظالم: وقتی عدالت دیر، اما دقیق می رسد
تا حالا شده حس کنید یه نفر در حق شما ظلم کرده و هیچ جور هم تقاص پس نداده؟ یا شاید خودتون کسی رو اذیت کردید و عواقبش رو دیرتر دیدید؟ این دقیقا همون چیزیه که خیلی ها بهش میگن “کارمای ظالم”. تو نی نی سایت، پر از تاپیک هاییه که خانوم ها از این تجربه های تلخ گفتن. در این پست، 18 مورد از این داستان ها رو خلاصه کردیم.

- ✔️عروس بداخلاقی که مادرشوهرش رو اذیت می کرد، خودش بعدا عروس بدتری نصیبش شد.
- ✔️دوستی که پشت سر دوستش غیبت می کرد، خودش قربانی غیبت های سنگین تر شد.
- ✔️خواهرشوهری که مدام در زندگی برادرش دخالت می کرد، بعدا زندگی خودش دچار مشکل شد.
- ✔️مردی که به همسرش خیانت می کرد، خودش طعم خیانت رو چشید.
- ✔️زنی که برای رسیدن به خواسته اش به دیگران آسیب می رسوند، آرامش زندگیش رو از دست داد.
- ✔️مادری که بین فرزندانش تبعیض قائل می شد، در پیری از طرف هردو فرزند تنها موند.
- ✔️کسی که برای بالا رفتن از نردبان ترقی، همکارش رو خراب کرد، خودش به زودی جایگاهش رو از دست داد.
- ✔️فروشنده ای که اجناس تقلبی رو به جای اصل می فروخت، کسب و کارش ورشکست شد.
- ✔️کسی که به نیازمندان کمک نمی کرد، خودش در شرایط سختی قرار گرفت.
- ✔️همسایه ای که باعث آزار و اذیت همسایگانش می شد، خودش همسایه های بدتری پیدا کرد.
- ✔️کسی که حق کارگرش رو نمی داد، خودش دچار مشکلات مالی شدیدی شد.
- ✔️فردی که دروغ می گفت و تقلب می کرد، اعتبار و اعتمادش رو از دست داد.
- ✔️نامزدی که باعث جدایی یک زوج شد، خودش در پیدا کردن شریک زندگی دچار مشکل شد.
- ✔️کسی که به حیوانات آزار می رسوند، خودش دچار بیماری های سخت شد.
- ✔️کارمندی که در کارش سهل انگاری می کرد، فرصت های شغلی بهتری رو از دست داد.
- ✔️فردی که نسبت به دیگران بی تفاوت بود، خودش هم در زمان نیاز، تنها موند.
آیا شما هم تجربه ای مشابه در این زمینه دارید؟
کارمای ظالم: خلاصه تجربه ها در نی نی سایت
1. خیانت و بازگشت آن
کاربری تعریف میکرد که به همسرش خیانت کرده و بعد از سالها، همسرش به خودش خیانت کرده است. او معتقد بود این کارماست و تاوان کارش را پس میدهد. احساس پشیمانی عمیقی داشت و میگفت ای کاش هیچوقت این اشتباه را مرتکب نشده بود. تاکید داشت که هیچوقت نباید به کسی که دوستمان دارد، دروغ بگوییم و خیانت کنیم. میگفت عذاب وجدان سالها آزارش داده و حالا عذاب ناشی از خیانت همسرش، چندین برابر است. به دیگران توصیه میکرد که قدر زندگی خود را بدانند و اشتباهات او را تکرار نکنند. میگفت حالا میفهمد که خیانت چقدر دردناک است. به شدت به وجود کارما اعتقاد پیدا کرده بود.
2. بی احترامی به والدین و بیماری فرزند
خانمی تعریف میکرد که در دوران جوانی به مادرش بیاحترامی میکرده و حالا فرزندش به یک بیماری سخت مبتلا شده است. او این اتفاق را به کارمای رفتارش نسبت میداد. میگفت همیشه آرزو میکرده که بتواند جبران کند اما دیگر خیلی دیر شده است. از همه میخواست که قدر والدین خود را بدانند و به آنها احترام بگذارند. میگفت حاضر است هر کاری بکند تا فرزندش خوب شود و از خدا میخواهد که او را مجازات کند نه فرزندش را. به شدت احساس گناه میکرد و میگفت این بدترین مجازاتی است که میتوانست ببیند. میگفت هیچوقت فکر نمیکرده که یک روز تاوان بی احترامی هایش را اینطوری پس بدهد. آرزو داشت که ای کاش زمان به عقب برمیگشت.
3. قضاوت کردن و تجربه همان شرایط
کاربری میگفت همیشه دیگران را قضاوت میکرده و حالا خودش در همان شرایط قرار گرفته است. او معتقد بود که کارما به سراغش آمده است. میگفت حالا میفهمد که قضاوت کردن چقدر آسان است و تحمل قضاوت شدن چقدر سخت. از همه میخواست که دست از قضاوت بردارند و سعی کنند دیگران را درک کنند. میگفت حالا میفهمد که هیچکس از زندگی دیگری خبر ندارد و نباید بر اساس ظاهر قضاوت کرد. به شدت احساس شرمندگی میکرد و میگفت کاش هیچوقت کسی را قضاوت نکرده بود. میگفت حالا متوجه شده که قضاوت کردن چقدر میتواند مخرب باشد. از ته قلبش پشیمان بود.
4. دروغ گفتن و از دست دادن اعتماد
فردی تعریف میکرد که عادت به دروغ گفتن داشته و حالا همه اعتمادشان را به او از دست داده اند. او این موضوع را کارمای دروغ هایش میدانست. میگفت حالا هرچقدر هم راست بگوید، کسی حرفش را باور نمیکند. از همه میخواست که راستگو باشند و به هیچ وجه دروغ نگویند. میگفت اعتماد سرمایهای است که به سختی به دست میآید و به راحتی از دست میرود. به شدت احساس تنهایی میکرد و میگفت هیچکس به او اعتماد ندارد. میگفت حالا میفهمد که دروغ چه بلایی سر زندگی آدم می آورد. آرزو داشت که ای کاش همیشه راستگو بود.
5. بدگویی پشت سر دیگران و بدنامی
کاربری میگفت همیشه پشت سر دیگران بدگویی میکرده و حالا خودش بدنام شده است. او این اتفاق را کارمای رفتارش میدانست. میگفت حالا همه او را به چشم یک فرد بددهن و غیبتکن میبینند. از همه میخواست که دست از بدگویی بردارند و به جای آن، خوبیهای دیگران را ببینند. میگفت حالا میفهمد که بدگویی چقدر میتواند به آبروی افراد لطمه بزند. به شدت احساس خجالت میکرد و میگفت کاش هیچوقت پشت سر کسی بد نگفته بود. میگفت حالا میفهمد که غیبت کردن چقدر زشت است. از این کارش بسیار ناراحت بود.
6. بخل و نداری
خانمی تعریف میکرد که همیشه آدم بخیلی بوده و حالا دچار نداری شده است. او این موضوع را کارمای بخلش میدانست. میگفت حالا میفهمد که بخشش چقدر مهم است و باعث برکت در زندگی میشود. از همه میخواست که دست و دلباز باشند و به نیازمندان کمک کنند. میگفت حالا میفهمد که مال دنیا ارزش جمع کردن ندارد و باید از آن برای کمک به دیگران استفاده کرد. به شدت احساس پشیمانی میکرد و میگفت کاش هیچوقت بخیل نبوده است. میگفت حالا متوجه شده که بخشش چقدر میتواند روح آدم را بزرگ کند. آرزو داشت که بتواند جبران کند.
7. سواستفاده از قدرت و بی عدالتی
کاربری میگفت در جایگاه قدرتی بوده و از آن سواستفاده میکرده و حالا خودش قربانی بیعدالتی شده است. او این اتفاق را کارمای رفتارش میدانست. میگفت حالا میفهمد که بیعدالتی چقدر دردناک است و چه آسیبی به افراد میزند. از همه میخواست که عادل باشند و از قدرت خود سوءاستفاده نکنند. میگفت حالا میفهمد که قدرت امانتی است که باید به درستی از آن استفاده کرد. به شدت احساس گناه میکرد و میگفت کاش هیچوقت از قدرتش سوءاستفاده نکرده بود. میگفت حالا متوجه شده که عدالت چقدر مهم است. از این کارش بسیار متاسف بود.
8. بی توجهی به همسر و جدایی
فردی تعریف میکرد که به همسرش بی توجه بوده و حالا از او جدا شده است. او این موضوع را کارمای بی توجهی اش میدانست. میگفت حالا میفهمد که توجه کردن به همسر چقدر مهم است و باعث استحکام زندگی میشود. از همه میخواست که به همسران خود توجه کنند و به نیازهای آنها اهمیت بدهند. میگفت حالا میفهمد که زندگی مشترک یک سرمایهگذاری است و باید برای آن وقت گذاشت.
به شدت احساس تنهایی میکرد و میگفت کاش به همسرش بیشتر توجه میکرد. میگفت حالا میفهمد که بی توجهی چه بلایی سر زندگی مشترک می آورد. آرزو داشت که ای کاش زمان به عقب برمیگشت.
9. آزار و اذیت حیوانات و بدشانسی
کاربری میگفت همیشه حیوانات را آزار و اذیت میکرده و حالا همیشه بدشانس بوده است. او این موضوع را کارمای رفتارش میدانست. میگفت حالا میفهمد که حیوانات هم حق زندگی دارند و نباید آنها را آزار داد. از همه میخواست که با حیوانات مهربان باشند و به آنها کمک کنند. میگفت حالا میفهمد که آزار حیوانات میتواند باعث بدشانسی در زندگی شود. به شدت احساس پشیمانی میکرد و میگفت کاش هیچوقت حیوانات را آزار نداده بود. میگفت حالا متوجه شده که حیوانات هم موجودات زنده ای هستند. از این کارش بسیار خجالت زده بود.
10. قطع ارتباط با خانواده و تنهایی
خانمی تعریف میکرد که با خانواده اش قطع ارتباط کرده و حالا تنها شده است. او این موضوع را کارمای رفتارش میدانست. میگفت حالا میفهمد که خانواده چقدر مهم است و پشتیبان انسان در زندگی است. از همه میخواست که با خانواده خود در ارتباط باشند و به آنها احترام بگذارند. میگفت حالا میفهمد که تنهایی چقدر دردناک است و هیچکس نمیتواند جای خانواده را بگیرد. به شدت احساس دلتنگی میکرد و میگفت کاش با خانواده اش آشتی میکرد. میگفت حالا میفهمد که خانواده بزرگترین نعمت است. آرزو داشت که بتواند دوباره با خانواده اش ارتباط برقرار کند.
11. حسادت و نارضایتی
فردی تعریف میکرد که همیشه به زندگی دیگران حسادت میکرده و ناراضی بوده است و حالا خودش احساس خوشبختی نمیکند. او این موضوع را کارمای حسادتش میدانست. میگفت حالا میفهمد که حسادت چقدر مخرب است و باعث از بین رفتن شادی در زندگی میشود. از همه میخواست که از زندگی خود راضی باشند و به داشتههای خود افتخار کنند. میگفت حالا میفهمد که خوشبختی در درون انسان است و ربطی به داشتههای مادی ندارد. به شدت احساس ناامیدی میکرد و میگفت کاش هیچوقت حسادت نکرده بود. میگفت حالا متوجه شده که حسادت چه بلایی سر روح و روان آدم می آورد. سعی میکرد که حسادت را از خود دور کند.
12. غیبت و تهمت و از دست دادن آبرو
کاربری میگفت که به دیگران تهمت میزده و غیبت میکرده و حالا آبرویش رفته است. او این موضوع را کارمای رفتارش میدانست. میگفت حالا میفهمد که تهمت زدن چقدر میتواند به آبروی افراد لطمه بزند و زندگی آنها را نابود کند. از همه میخواست که از غیبت کردن و تهمت زدن دوری کنند و به جای آن، خوبیهای دیگران را ببینند. میگفت حالا میفهمد که آبرو سرمایهای است که به سختی به دست میآید و به راحتی از دست میرود. به شدت احساس شرمندگی میکرد و میگفت کاش هیچوقت به کسی تهمت نزده بود. میگفت حالا میفهمد که تهمت چقدر سنگین است. از این کارش بسیار پشیمان بود.
13. خودخواهی و طرد شدن
خانمی تعریف میکرد که همیشه خودخواه بوده و به نیازهای دیگران توجه نمیکرده و حالا از طرف دوستان و آشنایان طرد شده است. او این موضوع را کارمای خودخواهی اش میدانست. میگفت حالا میفهمد که مهربانی و همدلی چقدر مهم است و باعث ایجاد روابط پایدار میشود. از همه میخواست که به نیازهای دیگران توجه کنند و به آنها کمک کنند. میگفت حالا میفهمد که زندگی اجتماعی نیاز به گذشت و فداکاری دارد. به شدت احساس تنهایی میکرد و میگفت کاش خودخواه نبوده است. میگفت حالا میفهمد که خودخواهی چه بلایی سر روابط اجتماعی آدم می آورد. آرزو داشت که بتواند دوستانش را دوباره به دست بیاورد.
14. ناامیدی و افسردگی
فردی تعریف میکرد که همیشه ناامید بوده و به آینده بدبین بوده و حالا دچار افسردگی شده است. او این موضوع را کارمای ناامیدی اش میدانست. میگفت حالا میفهمد که امیدواری چقدر مهم است و باعث ایجاد انگیزه در زندگی میشود. از همه میخواست که به آینده امیدوار باشند و به تواناییهای خود ایمان داشته باشند. میگفت حالا میفهمد که افکار منفی میتواند باعث افسردگی شود. به شدت احساس ناراحتی میکرد و میگفت کاش ناامید نبوده است. میگفت حالا میفهمد که ناامیدی چقدر مخرب است. سعی میکرد که افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کند.
15. زیادهخواهی و عدم رضایت
کاربری میگفت همیشه زیاده خواه بوده و به آنچه داشته راضی نبوده و حالا آرامش ندارد. او این موضوع را کارمای زیاده خواهی اش میدانست. میگفت حالا میفهمد که قناعت چقدر مهم است و باعث ایجاد آرامش در زندگی میشود. از همه میخواست که به آنچه دارند راضی باشند و قدر داشتههای خود را بدانند. میگفت حالا میفهمد که آرامش درونی مهمتر از داشتههای مادی است. به شدت احساس نارضایتی میکرد و میگفت کاش قانع بوده است. میگفت حالا میفهمد که زیاده خواهی چقدر میتواند روح آدم را خسته کند. سعی میکرد که قانع باشد.
16. سهل انگاری در حق دیگران و پشیمانی
خانمی تعریف میکرد که در حق دیگران سهل انگاری کرده و حالا پشیمان است. او این موضوع را کارمای سهل انگاری اش میدانست. میگفت حالا میفهمد که مسئولیت پذیری چقدر مهم است و باید به تعهدات خود عمل کرد. از همه میخواست که در قبال دیگران مسئولیت پذیر باشند و به وظایف خود عمل کنند. میگفت حالا میفهمد که سهل انگاری میتواند باعث آسیب رساندن به دیگران شود. به شدت احساس پشیمانی میکرد و میگفت کاش سهل انگاری نکرده بود. میگفت حالا متوجه شده که سهل انگاری چقدر میتواند به روابط آسیب برساند. از این کارش بسیار ناراحت بود.
17. خشونت کلامی و انزوا
فردی تعریف میکرد که همیشه با خشونت کلامی با دیگران صحبت میکرده و حالا تنها شده است. او این موضوع را کارمای خشونت کلامی اش میدانست. میگفت حالا میفهمد که مهربانی و احترام چقدر مهم است و باعث ایجاد روابط دوستانه میشود. از همه میخواست که با لحن مهربان و محترمانه با دیگران صحبت کنند. میگفت حالا میفهمد که خشونت کلامی میتواند باعث رنجش و آزار دیگران شود. به شدت احساس تنهایی میکرد و میگفت کاش با خشونت صحبت نکرده بود. میگفت حالا میفهمد که خشونت کلامی چه تاثیری بر روابط دارد. سعی میکرد که مهربان تر باشد.
18. بی عدالتی در تربیت فرزندان و تبعیض
کاربری میگفت در تربیت فرزندانش تبعیض قائل میشده و حالا فرزندانش با هم اختلاف دارند. او این موضوع را کارمای رفتارش میدانست. میگفت حالا میفهمد که عدالت در تربیت فرزندان چقدر مهم است و باعث ایجاد صمیمیت بین آنها میشود. از همه میخواست که با تمام فرزندان خود به طور یکسان رفتار کنند. میگفت حالا میفهمد که تبعیض میتواند باعث حسادت و کینه بین فرزندان شود. به شدت احساس ناراحتی میکرد و میگفت کاش تبعیض قائل نشده بود. میگفت حالا میفهمد که تبعیض چقدر میتواند به فرزندان آسیب برساند. سعی میکرد که بین فرزندانش عدالت برقرار کند.







یادش بخیر کلی آدم دیدم که فکر می کردن با زیر پا گذاشتن بقیه می تونن جون بکنن، آخرش هم همون آش و همون کاسه! روزی یه آشنا داشتم که مدام بهش می گفتم فلانی این پول رو نگیر برا فلان کار، می گفت چرا بابا من راس می گم پس می گیرم، آخر سر یه ماه بعد یه آقازاده ای که ده برابر خودش حیله گرتر بود اون رو کلاه گذاشت و همه پولاش رو برد. آخه داداش دنیا دوروزه، امروز تو فردا من… آدم باید زرنگ باشه ولی حیوان نباشه!
یادمه یه زمانی همسایه مون که مدام به گربه های کوچه سنگ پرتاب می کرد یه روزی دم در خونه ام چند تا گربه دیدم که انگار دور هم جمع شدن تا برای همسایه بد شانسی بیارن! بعدا فهمیدم که ماشینش دزدیده شده و کلی ضرر مالی خورده. حیوونا شوخی ندارن ها، اگر شانس نمیاری یه وقت گربه ها رو اذیت نکنی! خنده داره که الان همسایه جدیدمونه که گربه نگه می داره و تو محل بهش می گن گربه باز 😂